یک مرد در دنیای وب

یک مرد در دنیای وب چه می کند

یک مرد در دنیای وب

یک مرد در دنیای وب چه می کند

همت مظاعف,کار مظاعف!!

سلام 

امروز نه روز از فروردین و فصل بهار گذشت. 

یعنی به همین سادگی و راحتی نه روز رو در سال جدید سپری کردیم. 

امسال سال کار و کوشش و همت بیشتره. 

 

چند سال پیشتر که در دوره راهنمایی تحصیل می کردم یه معلم تعلیمات دینی داشتیم. 

این آقا همیشه بیست دقیقه آخر کلاس وقت اظافه داشت برای حرف زدن. وبیشتر از فرهنگ 

و ادب و هنر و سیاست و اقتصاد ایرانی. و فرقش با کشور های پیشرفته غربی صحبت می کرد. 

این آقا هر وقت به مسئله فرهنگ و اقتصاد میرسید سریع برادرش رو مثال میزد که در ژاپن تحصیل 

میکرد.یادمه یه روز درباره کار کردن ژاپنی ها صحبت می کرد و می گفت: ژاپنی ها به مناسبت 

مختلف از جمله روز ملی یک ساعت مجانی کار می کنند !!! 

 و بعد به ایران بر می گشت و مثال میزد که ایجا برای فرار از کار چه کار !! هایی که نمی کنند 

 

بعضی وقت ها آدم به یک حدی راضی میشه.مثلا ورزشکار به قهرمانی کشور. قهرمان کشور 

بودن خوبه اما وقتی می تونیم با همت و تلاش بیشتر قهرمان بین المللی باشیم چرا به کم 

راضی باشیم.قرار نیست کار مظاعف به افزایش ثروت منجر بشه . که البته این یک بعد کاره 

.بلکه قراره  منجربه افزایش سطح فرهنگ و خود باوری باشه. همت یعنی تلاش بیشتر. 

برای کسب پیروزی های بیشتر و مطرح شدن ایران در قله های علمی جهان. 

اینکه ما الان جزو چند کشور اول جهان از نظر رشد علمی هستیم نشان دهنده این هست 

 که در سال های اخیر همت و کار بیشتری صورت گرفته که با خود باوری و قبول اینکه  

ما می توانیم همراه بوده  

امیدوارم سال 89 فونداسیون موفقیت جوانان ایرانی در سال های آتی باشد


 

...وخداوند در این نزدیکی است.

سال نو مبارک

سلام به همه ی عزیزان و دوستان همراه 

در این مدت کوتاهی که از سال جدید می گذره اتفاقات خوبی برام افتاد,اولین اتفاق خوب  

وبلاگی سال 89 بازدید خانم آنی دالتون از این وبلاگ بود( صدای سوت و کف و هیاهوی حضار!!). ما یه  رسمی داریم که با استخاره یک نفر رو به عنوان شکوم(shekom) انتخاب می کنیم و این 

فرد اولین کسی هست که در سال جدید قدم به خونه ما میزاره. 

خب چه کسی بهتر از آنی که شکوم وبلاگ ما باشه؟! 

راستش این اتفاق خوب استارت خبر های خوب بعدی بود. شنیدن خبر خوب یه موقیعت 

اقتصادی جدید, خبر خوبی که هنوز هم مزش زیر زبونمه. یا از شنیدن موفقیت یه دوست

و جواب شیرینی که خیلی منتظرش بودم یا  خبرهای خوبی که هنوز در راه اند.  

بعضی وقت ها واقعا به این مسئله فکر میکنم که خدا خیلی هوامو داره, تا به حال نشده 

که تنهام بزاره و من و فراموش کنه.با این که من همیشه به یاد خدا نیستم ولی همیشه 

این حس و داشتم که خدا هیچ وقت تنهام نمی زاره .حتی سختی های زندگی هم برام شیرین می شه با توکل به خدا. 

خدایا سال جدید با روزهای جدید و اتفاقات خوب و بد  و روزها و شب هایی که ندیدیم در راه, سرنوشت ما بدست خودمونه اما  تو به یاد ما باش اگر چه بنده ناشکر تو هستیم


 

هر کس خداوند را آنگونه که سزاوار اوست بندگی کند,خداوند بیش از آرزوها و کفایتش 

 به او عطا می کند[ پیامبراکرم (ص) بحارالانوار- ج 71 - ص 183)

چهار شنبه سوری یا چهار شنبه سوزی؟

4شنبه سوری یا 4شنبه سوزی؟

آنی دالتون به دنیای وب برگشت!

سلام 

احتمالا گذر شما هم به وبلاگ یادداشت های یک دختر ترشیده افتاده و با نویسنده خوش ذوق 

اون آشنا هستید .خانوم دالتون بعد از مدتی خواب زمستانی و درحالی که هنوز خواب آلود  

بودند به وبلاگ خودشون برگشتن و یه مطلب در ستایش خوانندگان و دوستان همراه پست  

کردند. و با این کارشون خیلی ها رو خوشحال ( بعضی هارو ناراحت) کردند. 

اما از اونجایی که حدود دو سال و نیمه  با وبلاگش آشنا هستم و تقریبا بیشتر مطالب وبلاگش 

 رو خوندم لازم دونستم مطلبی در مورد آنی دالتون و وبلاگ محبوبش بنویسم . 

اولین چیزی که نظر شما رو جلب می کنه تعداد زیاد کامنت گذارران وبلاگشه.یعنی چی؟ 

خب ببینید بعضی وبلاگ ها و یا سایت ها هستند که آمار خیلی بیشتری از وبلاگ آنی دالتون 

دارند ولی هرگز تعداد کامنت های آنها از بیست یا سی بیشتر نمیشه؟ چرا؟ چون اون وبلاگ  

وبلاگ محبوبی نیست . شاید چون کاربران با نویسنده اون وبلاگ ارتباط برقرار نمی کنند. 

یکی از دلایل موفقیت وبلاگ آنی دالتون ذوق نویسنده در کنار هم قرار دادن کلمات و استفاده 

درست از کنایات به شکل طنز است.موارد زیادی را می توان در موفقیت این وبلاگ شریک 

 دانست.مثلا طرح نکات روز درباره مسایل مربوط به ازدواج. 

کشور ما ایران  دارای جمعیت جوانی است که اکثر آنها در سن ازدواج هستند, پس مطالبی که 

درمورد ازدواج نوشته می شود مورد توجه قرار می گیرد. 

آنی دالتون اسم (یادداشت های یک دختر ترشیده)  را برای وبلاگ خود برگزیده که خودش  

اینگونه این مطلب را توجیه می کند[برای این وبلاگ از اسم" دختر ترشیده" استفاده کردم تا در کنار استفاده تبلیغاتی از آن، هدف عمده وبلاگ را که صحبت در مورد مسایل و مشکلات مجردها و متاهل هاست یاد آوری کرده باشم.(خدایی اش شما به خاطر کنجکاوی در مورد اسم وبلاگ به اینجا نیامدید؟! اگر اسم وبلاگ یک چیز دیگر بود عمرا نمی آمدید.خوب باید اول یک جوری می کشاندمتان اینجا تا بعد، از مطالب گهربارم! مستفیضتان کنم یا نه؟! پس این قدر گیر ندهید که اسم وبلاگ را عوض کنم!  ]هرچه باشد او نماینده دخترانی است که کمی سنشان بالا رفته 

وجامعه به انها از دید یک دختر افسرده در حسرت ازدواج می بیند 

ولی خودش اینگونه فکر نمی کند کلا آنی آرزوی ازدواج ندارد [مجردی چیزی نیست که مرا نگران کرده باشد.من آرزو ندارم ازدواج کنم.( البته این توضیح لازم است که " آرزو ندارم"، مترادف"دوست ندارم" نیست اما هر ازدواجی، ازدواج نیست که!)] نمی دانم دنیای وبلاگستان فارسی بدون  

آنی هم جاذبه وب گردی دارد؟ به نظرم یکی از فواید  وب نویسی آنی دالتون ایجاد صدها وبلاگ 

مشابه شد. حتی بعضی از پسران هم یک وبلاگ درباره پسره ترشیده درست کردند.بار فرهنگی 

وبلاگ آنی دالتون بسیار زیاد است و امیدواریم از این دست وبلاگ ها که کم هم نیستند 

روز به روز بیشتر هم بشوند.جامعه ما به این وبلاگ ها نیاز دارد

انشای یک پسر دبستانی درباره ازدواج

نام : کمال
کلاس : دبستان
موزو انشا : عزدواج!
 

[تصویر: 4601mj1q9w_resize_2.jpg]

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم، تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است،
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من 

منبع:
http://esar.blogfa.com/post-201.aspx